وبلاگ ثانیکالا

نوشته شده توسط HALLIE GOULD UPDATED 19 مه 2020

مکالمه پیرامون بیماری های روانی هنوز در ننگ خیس است. شاید توجه بیشتر به این موضوعات در جریان اصلی بسیار مهم باشد و به تفاهم اجازه دهد جایگزین تابو شود - اما شرم ، تحقیر و اطلاعات نادرست هنوز بر مکالمه حاکم است. در حالی که اکنون از زبان ناآگاهانه سو mis استفاده می شود ، آرامتر صحبت می شود ، اما کلماتی مانند "شما دیوانه هستید" هنوز شایع هستند و به همان عمق بریده می شوند. اما از هر پنج بزرگسال یک نفر در ایالات متحده در یک سال معین بیماری روانی را تجربه کنید. و اختلال دو قطبی حدود 2.8? از ایالات متحده را تحت تأثیر قرار می دهد. طبق گفته انستیتوی ملی بهداشت روان ، جمعیت 18 سال به بالا .1 این اعداد ثابت می کند که افراد مبتلا افراد دور از ذهن ، افراد عجیب و غریب یا افراد "دیوانه" نیستند.

 

آنها در حال حاضر یک نفر بیرون از اتاقی هستند که شما در آن نشسته اید. آنها اعضای خانواده شما ، همکاران و دوستان شما هستند. آنها شما هستید

 

 

ویرایشگر مدیریت ما ، Lindsey یادآور می شود: "گرفتن آسپرین برای بازگشت ناعادلانه - فقط به این دلیل که ذهن به ذهن خطور می کند ، شرم آور نیست." "از این گذشته ،" مسئله "فقط در ناحیه دیگری از بدن قرار دارد و یک بیماری ژنتیکی فوق العاده متداول و محیطی است ، بنابراین هر شرم ناشی از آن بی اساس است."

 

علاوه بر این ، 69 درصد بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی در ابتدا تشخیص داده نمی شوند و بیش از یک سوم آنها به مدت 10 سال یا بیشتر با تشخیص اشتباه باقی مانده اند. 2 این آمار حیرت انگیز است که وقتی با چهار زن مبتلا به اختلال دو قطبی صحبت کردم به وضوح مشخص می شود. آنها سالها روی داروهای مختلف صرف کرده اند و از یک قرص به یک قرص دیگر روی آورده اند و نمی توانند بفهمند که چرا هیچ کاری مثر نیست. سرانجام ، پس از تشخیص آنها ، اوضاع همیشه بهتر شد. این احساس بارها و بارها تکرار شده است.

 

دمی لواتو در وب سایت Be Vocal می نویسد: "تشخیص [دو قطبی] نوعی تسکین بود." "این به من کمک کرد تا کارهای مضر را که برای کنار آمدن با آنچه تجربه کرده ام انجام دهم درک کنم. اکنون من با متخصص بهداشت خود کار کرده ام و موارد مختلفی را امتحان کردم برنامه های درمانی تا زمانی که پیدا کردم آنچه برای من مفید است. "

 

در زیر ، سه داستان زنانه را بیابید.

 

 

STOCKSY

اشلی

"من با دو قطبی II و همچنین PTSD ، اختلال تجزیه که به طور دیگری مشخص نشده است و OCD تشخیص داده شده ام. من در طول دبیرستان اضطراب و افسردگی شدیدی را تجربه کرده ام اما برای سال اول تحصیل در دانشگاه به دنبال درمان حرفه ای نبوده ام. من و پسرم دیرینه من از هم پاشیدیم و خودم را با افسردگی ناپسند دیدم. و آنها مرا به عنوان داروی ضد افسردگی قرار دادند.

 

داروی ضد افسردگی بلافاصله حالم را گرفت اما خیلی زیاد است. نمی توانستم بخوابم ، افکارم دائماً در حال مسابقه بودند ، و به طرز باورنکردنی تکانشی شدم.

 

 

"بعد از حدود یک ماه مصرف دارو ، پزشک من را به یک داروی ضد افسردگی دیگر سوق داد. من به هیچ یک از داروهای ضد افسردگی پاسخ خوبی ندادم و در نهایت به یک مارپیچ دو ساله و خارج از کنترل تعویض ، تنظیم و افزودن داروها رسیدم. من هرگز کار نکرده ام و عوارض جانبی دارو زندگی روزمره من را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. چند بار پزشکان را عوض کردم و قبل از اینکه سرانجام روانشناسی پیدا کنم که مرا به اختلال دو قطبی تشخیص داد ، تشخیص من چندین بار تغییر کرد.

 

هیچ وقت کار نکرده و عوارض جانبی دارو به شدت بر زندگی روزمره من تأثیر گذاشته است.

 

به طور معمول ، افرادی که دو قطبی دارند ، داروهای ضد افسردگی را تحمل نمی کنند و در نهایت با تشخیص صحیح دو قطبی ، چرخه وحشتناک تغییر داروها متوقف می شود. دکترم تثبیت کننده خلق و خوی را برای من ایجاد کرد و من احساس بهتری پیدا کردم و دوباره مثمر ثمر شدم. در حالی که این دارو برای تثبیت خلق و خوی من کار می کرد ، اما به علائم روان پریشی مرزی کمک نمی کرد. فقط یک بار تشخیص صحیح PTSD و DDOS را گرفتم.

با تشخیص صحیح ، وسواس پیدا کردم در مورد بیماری خود تحقیق کنم. من در پایان با خواندن مقدار قابل توجهی کتاب متوجه شدم که کسی بالاخره علائم من را "گرفت".وی گفت: "در جستجوی اولیه من برای پیدا کردن روانپزشک ، به چندین روانپزشک در مرکز مشاوره کالج رفتم و رویه هایی را که تقریباً فقط می خواستند به یک لیست چک علائم بروم و مطابق با آن دوزها را تنظیم کردم. با این حال ، و روانپزشک من از لیست چک دو قطبی DSM خود پایین می آمد. ، هنگامی که علائم من را پیدا کرد ، من به دنبال مشکلات قانونی بودم و به دنبال پاسخ می گشتم. برای این بهانه ها ، مسیر شک به خود که در آن به واقعیت خود اعتماد نداشتم ، در یک قسمت روان پریش به پایان رسید و مرا به مدت یک هفته در یک مرکز درمان بیمار بستری کرد. پس از جلسات درمانی گسترده ، من قبلاً شروع به پیشرفت کرده ام و در سابقه آسیب دیدگی خود وارد شده ام. به همان اندازه من از پدر و مادرم متنفر بودم که در آن زمان مرا تحت معالجه بیمارستانی قرار دادند ، این باعث نجات جان من شد.

 

"می توانم با اطمینان دو سال دوچرخه سواری دارو بگویم که بدترین سالهای زندگی من است. سال برای اولین بار در 11 سال گذشته ، کابوس وحشتناک Lamictal بوده است ، و من برای چند ماه تقریباً روزانه سردرد میگرنی داشتم. من توانسته ام یک درمانی پیدا کنم که کامل باشد و احساس راحتی کند و خطر کند. اکنون که هرگونه تغییر خلق و خو و تعدیل در صورت لزوم برای جلوگیری از بروز علائم یا اپیزودها دارم ، احساس بهتری پیدا می کنم. قبلاً ، و من از داشتن روحیه قدردانی می کنم از آنجا که من خیلی علامت دار بودم به تثبیت کننده خلق و خو نیاز داشتم ، احساس کردم این کار باعث می شود از نظر ظاهری راکد باشم. ذهن من هنوز به طور پیش فرض برای جنگیدن یا پرواز در هر زمان که یک عامل استرس زا پیش آمد ، ظاهر شد ، اما در خارج کاملاً بی حس ظاهر شدم. با استفاده از IPSRT ، می توانم برای محرکها برنامه ریزی کنم یا در هنگام تحریک و مراقبت از خودم را تقویت کنم ، با متخصص درمانگر خود صحبت کنم یا به شوهرم اجازه دهم که به شوهرم بفهماند که من قدری قدردان "چشم اضافی" بر علائمم هستم."من در لحظه احساس راحتی می کنم. این یک شمشیر دو لبه است - فهمیدن این انگ باید شکسته شود اما نمی خواهد یکی باشد طرفدار ماریا کری ، و اینکه دانستن اینکه من در طول سال ها به پاره پاره ها اعتراف کرده ام کمی ناامید کننده است درک زیادی ندارم ، اما مقاله منتشر می شود و ناگهان آنها آن را دریافت می کنند. اما من هر پیشرفتی را که فکر می کنم انجام خواهم داد. کلیشه هزار ساله "نیاز به کدگذاری و از هم گسیختگی در هر ماشه ای به ننگ بیماری روانی کمک نمی کند ، و من بسیار آگاه هستم که نمی خواهم از این طریق در هنگام درخواست مکان برای بیماری خود کنار بیایم.

 

"به دلیل سوابق کیفری ، بیماری روانی و دوره دو ساله مبادله دارو چیزی است که باید هنگام درخواست کار توضیح دهم. نشان دهنده شخصی نیست که الان هستم. امیدوارم که این بخشی از تجربه من شود.

 

این یک تجربه بسیار تحقیرآمیز و رقص بسیار ظریف است که مسئولیت کارهای من را به عهده می گیرد و توضیح رفتار نشان دهنده شخصی نیست که من هستم.

 

"من فکر می کنم ، حتی بدون وجود ماشه توسط دارو ، من شروع به نشان دادن علائم شیدایی در اوایل دانشگاه کردم. درمانگر فعلی من به طور مداوم مسئولیت بهداشت روانی خودم را بر عهده دارد ، تحقیق می کند و وکالت می کند. چند بار مغزم سعی می کند از من دریغ کند. من اغلب توصیه می کنم که مراحل را شروع کنید تا مدتی را به تحقیق خود اختصاص دهید. وقتی کتاب می خوانیم ، متوجه شده ام که افکار و احساسات من برای انتقال آنچه اتفاق می افتد است. کسی " مرا گرفت و من فقط علائم را تصور نمی کردم.

 

"من سالها مورد سرزنش واقع شده ام - سرزنش کردن خودم ، سرزنش کردن پدر و مادرم و سرزنش پزشکان. بالاخره فهمیدم چه اتفاقی افتاده است ، من آموخته ام که به خاطر تشخیص و کارهای انجام شده به خودم افتخار می کنم.لیزا

"در چهار سال از زمان تشخیص اختلال دوقطبی من ، من یک بار در مورد آن صحبت نکرده ام. ، از جمله کسانی که به بیماری روانی مبتلا هستند ، اما من هنوز از صحبت کردن در مورد تشخیص من می ترسم.

 

"این تشخیص واقعاً بدترین قسمت بود. این تشخیص در هم ریخته ، دردناک بود و باعث شد احساس کنم مجبور شدم از یک تحصیلات تکمیلی مرخصی بگیرم زیرا یک دوره برای من خیلی عاطفی بود ، داشتن یک پزشک خانواده ، به من گفت این قرص را بخور ، به من گفت که کسی که فکر نمی کرد من هستم

 

"هنگامی که از این قوز عبور کردم ، یک بار که فهمیدم که من واقعاً" دیوانه "نیستم ، که یک ماده شیمیایی به نام لیتیوم از آن مراقبت می کنم ، با تشخیص و پیش آگهی زندگی خود آرامش پیدا کردم. واضح است که صحبت کردن بخشی است که من هنوز روی آن کار می کنم. شغل ، چرا این قرص را مصرف نکنید؟ در واقع ، چرا این قرص را برای زندگی با اختلال دو قطبی و کسی که کاملاً متعهد به ماندن در دارو است ، مصرف نکنید. به اشتراک بگذارید که افراد ما با این تشخیص ، اینگونه نیستند که رسانه ها ما را به تصویر می کشند ، که زندگی من فقط پر از فراز و نشیب ها و نوسانات روحی نیست. این فقط زندگی است. "

 

 

STOCKSY

نورا

"والدین من هر دو درمانگر هستند ، بنابراین آنها می دانستند که چیزی به روز است.

 

"همه چیز در دوران بلوغ خیلی بدتر شد. احساسات من در همه جا قرار گرفت. من درگیر خودزنی و بسیاری از رفتارهای پرخطر بودم. من در مواد مخدر دامن کشیدم اما خوشبختانه هیچ وقت به چیزی معتاد نبودم. در آنجا ، من با همه ی چیزها تشخیص داده شدم: اختلال افسردگی اساسی ، اختلال خلقی عمومی ، اضافی ، اختلال اعتراض مخالف ، "خوشه های شخصیت مرزی" ... تقریباً در مورد هر چیزی که بتوانند به من پرتاب کنند. در واقع بسیار مضر بود.

 

وی ادامه داد: "من تا سال 2013 با MDD ، GAD و GMD زندگی می کردم. روانپزشکان را تغییر دادم زیرا قدیمی من شروع شده بود و پزشک جدید من تشخیص رسمی دو قطبی II را به من داد. این ترسناک بود ، اما هنگامی که من در مورد آن تحقیق کردم ، مثل اینکه همه چیز منطقی بود. آنچه که من با آن سر و کار داشتم ، می توانم شروع به یادگیری استراتژی هایی کنم تا به من کمک کند تا از پس این کار برآیم.در ابتدا ، ترسناک بود ، اما هنگامی که من در مورد آن تحقیق کردم ، مثل اینکه همه چیز منطقی بود.

 

"از آن زمان ، من فکر می کنم که داروی دو قطبی خود را بهبود بخشیده و آن را تحریک کرده ام. من روانپزشک خود را ماهانه نمی بینم و روی خواب و برنامه ریزی خودم و ثبات تمرکز دارم. (این امر به من کمک می کند تا در وهله اول انتظاراتم را مدیریت کنم ...)

 

"در حالی که من همیشه اعتقاد دارم انرژی و خلاقیتی که از دو قطبی می گیرم به من در محیط کار کمک می کند" در (محیط های هنری ، خلاقانه) بوده ام ، تاریخ خلاف این را ثابت کرده است ، زیرا من پنج سال به علاوه با همان سازمان گذرانده ام و از یک مدیر دفتر و امکانات ارتقا یافتم ، اما در این اقتصاد ، من امیدوار نیستم که آن را مطرح کنم. ، جایی که دارایی های دو قطبی به اندازه موانع در نظر گرفته می شوند ، اما من احساس نمی کنم هنوز در آنجا هستیم.

 

"همه آنچه گفته شد ، من فکر نمی کنم که در مورد بیماری روانی خود تغییراتی غیر از شاید کمی افسردگی کمتر ایجاد کنم. گاهی اوقات من خیلی خسته می شوم و قادر به عملکرد نیستم لااقل در ذهن من ، طرف تلنگر اغلب این کار را می کند. "

 

خط متن بحران یا خط زندگی پیشگیری از خودکشی ملی.


نوشته شده توسط OLIVIA MUENTER

 به روز شده در 14 آگوست 2020 ، 08:15 AM EDT

ژورنال زن

STOCKSY

 در این مقاله

 

من با اجتماعی فاصله گرفتم

احساس کمتر تحت تأثیر مشکلات روزمره

افکار و احساساتی را که می دانستم می دانستم کشف کردم

به عنوان یک نویسنده آزاد ، بیشتر روزهای من شامل نوشتن است. نوشتن مقاله ، نوشتن لیست کارها ، نوشتن ایمیل. نوشتن ، نوشتن ، نوشتن. اما ، سلام ، من این حرفه را به یک دلیل انتخاب کردم: من عاشق نوشتن هستم. و گرچه بعضی از پروژه ها احساس یکنواختی می کنند ، من بندرت فراموش می کنم که چقدر همیشه خوش شانس بوده ام انجام دهم. مدتها قبل از این شغل من شد ، شما عصرهای من را صرف نوشتن در مجلات و دفتر خاطرات می کنم - یادداشت برداری در مورد همه چیز و هیچ چیز. نقاط عطف مهم زندگی.

 

آخرین قسمت American Idol. تیم های ورزشی مورد علاقه من. بزرگترین اضطرابهای من از زمانی که 10 ساله بودم تا زمان تحصیل بعد از دانشگاه ، روزنامه می نوشتم. و گرچه من سالها منظم تر از دیگران می نوشتم ، اما همیشه به عنوان منبعی برای من بود. اما ، وقتی نوشتن تمام وقت کار را شروع کردم ، این تغییر کرد. دیگر نتوانستم انرژی لازم را برای نوشتن برای خودم یا رایگان پیدا کنم.

 

 

با این حال ، وقتی همه گیری اتفاق افتاد ، من دوباره به فکر روزنامه نگاری افتادم. خودم را پیدا کردم که احساس نوشتن را فقط به خاطر نوشتن به یاد می آورم. نه برای تعیین ضرب الاجل یا گرفتن فیش حقوقی یا برای تکمیل تکلیف ، بلکه صرفاً برای نوشتن است زیرا از احساسی که در من ایجاد کرده خوشم آمد. با گذشت ماهها مشخص شد که ماندن در خانه عادی خواهد شد ، احساس کردم اضطراب من در حال افزایش است. چراغ انتهای تونلی که 2020 است دورتر و دورتر به نظر می رسد و برای من روشن شده است که با سلامتی روحی دست نخورده که مجبورم خودم را در اولویت قرار دهم ، می توانم همه این مشکلات را پشت سر بگذارم. و اینکه آنها خلاقیت را در اولویت قرار می دهند. به طور خاص ، اولویت دادن به روزنامه نگاری و نوشتن برای خودم است.

 

 

بنابراین به مدت یک ماه ، خودم را مجبور کردم هر روز (تقریبا) بنویسم. بعضاً در نظر گرفته می شود که چند پاراگراف را در مورد چگونگی احساس وجود فعلی خود جمع کنید. تابستان 2020 که می خواهم فراموشش کنم. گاهی اوقات ، من در مورد هیچ چیز نمی نوشتم - یک برنامه تلویزیونی یا فیلم مورد علاقه. دفعات دیگر ، داستان نوشتم. داستان ها را از ابتدا به سادگی به خاطر خلق آنها ساخته است. و اگرچه این روش اضطراب من در مورد COVID-19 و جهان امروز را برطرف کرده است ، اما به من کمک کرده است که احساس آرامش بیشتری نسبت به مدت طولانی داشته باشم.

 

در اینجا برخی از بزرگترین راه هایی که به آنها کمک کرده است آورده شده است.من با اجتماعی فاصله گرفتم

برای مبتدیان ، عادت نوشتن هر روز به من کمک می کند تا وقت خود را در رسانه های اجتماعی صرف کنم - کاری که انجام این روزها دشوار است. به جای اینکه هر روز را با پیمایش به پایان برسانم ، وقتم را برای نوشتن برای خودم می گذراندم ، و اجازه می دادم مغزم به جای ابراز وجود ، در بیان خود غرق شود. از جنیفر تومکو ، روان درمانگر ، LCSW از راه حل های بهداشتی Clarity ، از طریق ایمیل به من می گوید ، این از دیدگاه سلامت روان منطقی است.

 

"روزنامه نگاری و وبلاگ نویسی رسانه های بسیار خوبی برای ابراز وجود هستند و با قضاوت و مقایسه رسانه های اجتماعی همراه نیستند. تومکو نوشت.

 

من به عنوان فردی که وقت زیادی را برای نوشتن برای سردبیران و مخاطبان در اینستاگرام صرف می کردم ، این برای من قدرتمند بود. هیچ کس لازم نبود که آنچه من می نویسم را تأیید کند. من فقط مجبور شدم بنویسم.

 

احساس کمتر تحت تأثیر مشکلات روزمره

چیزی در مورد نوشتن وجود دارد که قدرت آن را می گیرد. هنگامی که من شروع به نوشتن در مورد چیزهایی که برایم آزاردهنده است ، تقریباً بلافاصله احساس کم تحرک کردم. این اضطراب من را از بین می برد ، اما یافتن راه حل های منطقی برای مشکلات روزمره و عوامل استرس زا را برای من آسان کرده است.

 

متخصص جنبش و ذهنیت نادیا مرداک از طریق ایمیل ، شناسایی روش هایی که می توانید وضعیت خود را بهبود ببخشید یکی از جنبه های مفید تمرین نوشتن و روزنامه نگاری است. ماردوک می گوید: "مغز شما شروع به پذیرش می کند که با قرار دادن قلم روی کاغذ روش هایی برای احساس بهتر وجود دارد."

 

افکار و احساساتی را که می دانستم می دانستم کشف کردم

به نظر می رسد که مجبور کردن افکارم به کلمات در واقع به من کمک کرد تا افکار و احساساتی را که قبلاً درک کرده ام شناسایی کنم. همانطور که من هرگز کار نکرده ام. احساس می کردم دوباره خودم را می شناسم.

 

 

دکتر. مارک میفیلد یک مشاور حرفه ای دارای مجوز (LPC) ، مشاور خبره هیئت مدیره و بنیانگذار و مدیرعامل مرکز مشاوره میفیلد است که روزنامه نگاری را "ابزاری شگفت انگیز" می نامد. میفیلد همچنین اظهار داشت که کشف افکار و احساسات جدید از طریق روزنامه نگاری امری طبیعی و یک مزیت شگفت آور است.

 

وقتی قلم می گیرید و روی کاغذ چیزی می نویسید ، استرس وجود دارد. من این را تخلیه مغز می نامم و نوشتن آن پاسخ فیزیولوژیکی دارد. یک بار روی کاغذ بیرون بیایید ، سپس توانایی بیشتری دارید که از یک نظر عینی تر به احساسات ، سرخوردگی یا وضعیت نگاه کنید ، "میفیلد می گوید.

 

من در کل در مورد 2020 احساس می کنم. به طور مداوم هنوز هم مضطرب ، ناامید و دشوار است که تصور کنید زمانی که اوضاع دوباره احساس عادی خواهد شد. اما این به من کمک کرد تا با قسمت خلاق و درون نگرانه ای از مغزم که مدتی با آن در ارتباط بوده ارتباط برقرار کنم. باعث شد من احساس خوبی کنم. و فکر می کنم هرچند همه چیز عالی به نظر می رسد.


نوشته شده توسط MICAELA Cold به روز شده در تاریخ 10 مه 2019

طبق اتحاد ملی بیماریهای روانی ، تقریباً 5/18 درصد از بزرگسالان در ایالات متحده هر ساله بیماری روانی را تجربه می کنند. این تعداد قابل توجهی از جمعیت ما - از هر پنج نفر - یک ننگ و سوء تفاهم است که موانع بهداشت روان را احاطه کرده است. به همین دلیل درگیر ماه آگاهی از سلامت روان هستیم. بر اساس تعریف دلخواه کلمه "طبیعی" است. سریال «زندگی من» با نکات برجسته از داستانهای خام و غیرقابل تصور از زنانی که با اضطراب ، اختلال دو قطبی ، افسردگی پس از زایمان و موارد دیگر روبرو هستند ، همه به قول خودشان هستند. در زیر ، میکائلا کولد نگاه صمیمی درون افسردگی پس از زایمان را به اشتراک می گذارد.

 

 

 

زندگی من با افسردگی پس از زایمان

STOCKSY

من رشته خود را به رشته روانشناسی تغییر دادم ، من رشته خود را به روانشناسی تغییر دادم. وسواس داشتم من یک زن جوان بودم که در سفر بودم تا خودم را بهتر بشناسم و برای من این یک روش عالی برای این کار بود. من به یاد می آورم که اوایل سال بسیار شیفته تئوری دلبستگی و سبک های مختلفی که کودکان نشان می دادند بودند. این باعث شد من در مورد خودم و اینکه چگونه فرزندم با مادرم بود فکر کنم. (من تربیتی نسبتاً دشوار داشتم.) حتی اگر برنامه ای برای بچه دار شدن نداشته ام ، اما به هر حال هنوز این دانش را در پشت ذهن خود دارم.

 

یک سال و نیم به ژوئن 2016 بروید. من برای اولین بار از زمان تحصیل در دانشگاه تمام وقت را تمام کردم. یادم است که عصرها به خانه آمدم و درست خوابیدم که بخوابم روی مبل. یک روز از آبی ، هنوز دوره خود را شروع نکرده ام. من به بهترین دوستم زنگ زدم و به طور اتفاقی آن را مطرح کردم که دیر کردم. او بلافاصله مرا سرزنش کرد و سپس به من گفت که الاغم را تست کن. روز بعد ، یکی را که برای یک روز بارانی ذخیره کرده بودم ، گرفتم و آن را گرفتم.

 

دو دقیقه بعد ، جواب را دیدم: بله. من ترسیده بودم. احساس می کردم زندگی من یک زندگی شاد ، شلوغ و بیست و یک ساله انجام شده است. دیگر با دختران در یک هوی و هوس حلق آویز نیست. دیگر اواخر شب نتفلیکس با شوهرم نجوا می کند. من از اینکه چه کسی هستم و کجا می روم خوشحال شدم. من برای چنین تعهدی بزرگ آماده نبودم.

 

 

بعد از گذشت چند ماه ، از داشتن یک کودک کمی احساس هیجان بیشتری کردم. من از آنچه اتفاق می افتد نمی دانستم ، اما خوشحال شدم. حس کردم چقدر مومیایی درخشان است. اما در همان زمان ، من واقعاً سعی کردم این را نشان ندهم. من خیلی ناامیدانه می خواستم خودم "پیر" باشم. نمی خواستم دوستانم از من فکر کنند "حامله".

 

حدود هفت ماه ، من نسبت به آنچه در نهایت اتفاق خواهد افتاد احساس اضطراب کردم. تا این لحظه ، من قصد داشتم فرزندی داشته باشم ، اما با صدای بلند ، به دکتر و شوهرم گفتم که فقط می خواهم با جریان بروم.

 

من برای کلستاز مثبت آزمایش شده ام و قبل از هفته 37 برای محافظت از کودک من القا شده است. این خبر از نظر ذهنی من را کاملاً از خط خارج کرد. من می دانم که این آمار وقتی القا می شود ، چند بار آنها را به بخش های C منتقل می کنند ، و اینکه خانم هایی که قطعه C دارند کمتر از شیر مادر تغذیه می شوند. ذهن من شروع به پرده برداشت. من فکر نکردم که اگر فرزندم با من ارتباط برقرار نکند ، چه می کنم؟ من آنقدر درگیر داشتن "دلبستگی ایمن" با کودکم بودم که نتایج مطالعات مختلفی را که می دانستم در مورد دلبستگی انجام می شود ، گرفته ام.

 

در روز پنجشنبه هفته 35 ، دکتر من به من اطلاع داد که من باید سه شنبه آینده تحمیل شوم. سه شنبه شب دور شد و یادم می آید که با شوهرم مایکل از راهرو بیمارستان عبور کردیم و بازتاب من را روی پنجره ها دیدیم. مدام به این فکر می کردم که "تو هرگز مثل الان نخواهی بود."

 

اکنون ، من بسیاری از زنان را می شناسم که زایمان عالی (به اندازه عالی) دارند. من خیلی خوش شانس نبودم القا شدن برای من افتضاح بود. همچنین بررسی های دهانه رحم. من قبل از اینکه دکترم همزمان داروی ضد اضطراب و یک داروی درد را پیشنهاد کند ، یک شب بدون دارو موفق شده ام ، بنابراین نمی توانم وحشتی که دهانه رحم بررسی می کند را به خاطر بیاورم. بعد از سه روز بدون پیشرفت ، من خسته شدم و یک بخش c را با شیر آب نخی دوست داشتنی انتخاب کردم.

 

ساعت 12:54 بعد از ظهر ، آندریاس متولد شد. او مانند سوپرمن از شکم من بیرون آمد. هنگامی که من را جمع می کردند ، بلافاصله او را روی سینه شوهرم گذاشتند (من فرض می کنم). ساعت اول را فقط در یک اتاق و یک پرستار گذراندیم. دلم می خواست شیر ??دهم. آنقدر دارو مصرف می کردم که فقط گفتم: "نه". من اینجا سیاه کردممن خیلی خوش شانس بودم که از فرزند جدیدمان مراقبت می کردم در حالی که از یک عمل جراحی بزرگ بهبود می یافتم ، اما حتی با کمک آن ، هنوز هم نمی توانستم فکر کنم که آن بچه از آن من است. من برای آندریاس هیچ احساسی نداشتم. به او نگاه کردم ، اما او را دوست نداشتم ، اما فکر نمی کردم که او چنین کند. از او نیز بسیار ناامید شدم زیرا او فقط نمی توانست روی پستان من قفل شود. من فکر کردم ، "اگر فقط بتوانم او را لنگ بزنم ، او دلبستگی سالمی خواهد داشت."

 

دو روز بعد ، من توانستم به خانه بروم ، اما واقعاً نمی خواستم. من به توانایی خود در مراقبت از آندریاس یا توانایی در گرفتن چنگ زدن به او اطمینان نداشتم. همچنین ، خانواده من برای دیدن نوزاد جدید وارد شدند و این برای من بسیار استرس زا بود. ناگهان نظرات و پیشنهادات زیادی داشتم که نمی توانستم همه آنها را مرتب کنم. من خیلی غرق شده بودم. من فقط می خواستم کارها را همانطور که برنامه ریزی کرده بودم انجام دهم ، اما فقط نمی توانستم حرفی بزنم.

 

دو هفته اول دردناک بود. فوراً فهمیدم که "بلوز کودک" چیست. بیشتر روزها خودم را در کف زمین لرزاندم. از آنجایی که من هنوز نمی توانم آندریاس را به چفت و محکم برسانم ، فرمول را پمپاژ و مکمل می کردم ، اما از آن متنفر بودم. و از خودم متنفرم که نتوانستم کارهایی را انجام دهم که طبیعی بود. من می دانستم که احساس ناراحتی در آغاز طبیعی است ، اما فکر نمی کردم به اندازه خودم درد عاطفی داشته باشم.

 

من به سرعت از بخش جراحی خود بهبود یافتم ، اما هرچه زمان می گذشت ، دردی که از نظر روحی و روانی داشتم باقی ماند. اما وقتی به جلسه معاینه شش هفته ام و قرار ملاقات یک ماهه آندریاس رفتم ، به پرسشنامه دروغ گفتم که درمورد سلامت روانم سوال می کند. می دانستم که می توانم کمک بخواهم ، اما می خواستم قوی باشم. می خواستم خودم را هل بدهم. من تاکنون در همه کارها (تولد طبیعی و شیردهی) شکست خورده ام ، اما مطمئناً این کار را می توانم انجام دهم. من دانش روانشناسی داشتم ، مطمئناً می توانم خودم هم از آن استفاده کنم.

 

با ادامه ماه ها ، احساس می کردم بیشتر و بیشتر از خودم جدا می شوم. من انرژی لازم برای دسترسی به کسی را نداشتم. برایم بیش از حد طول کشید تا درباره آنچه اتفاق می افتد صحبت کنم و نمی خواستم درد دیگری را بر کسی تحمل کنم. اضطراب من به اوج جدیدی رسید. من چندین بار در هفته حملات وحشت داشته ام. وقتی آندریاس را به خواب می بردم و "استراحت می کردم" ، من هرگز در واقع این کار را نکردم. چشمانم را می بستم ، اما مثل اینکه بدنم هنوز در حرکت بود. وقتی کودکم بیدار می شود احساس ناراحتی می کنم. وقتی گریه کرد ، من فقط می خواستم بازوانش را فشار دهم. من از خودم برای این افکار متنفر بودم.

 

آن تابستان سخت بود. خودم را تحت فشار قرار دادم تا از خانه بیرون بیایم و هر روز راه بروم. من با دوستان برنامه ریزی کردم. ما هر هفته به گروه های مومیایی می رفتیم. من هنوز داشتم کلنجار می رفتم. یک روز هنگام رانندگی در ماشین ، آندریاس در صندلی ماشین خود شروع به فریاد زدن کرد. دیگه نمی تونستم برم شروع کردم به جیغ برگشتم. من به خواهرم که سعی در آرام کردن من داشت تماس گرفتم. چند ساعت بعد ، من هنوز احساس کنترل نکردم. شوهرم به خانه آمد و من آن را به خاطر او از دست دادم. بعد سوار ماشین شدم و دور شدم. نمی دانستم کجا می روم ، اما نمی دانستم که برمی گردم. آندریاس و شوهرم سزاوار کسی بهتر از من بودند. من مادر خوبی نبودم. اگر احساس می کردم که شاید راه حل دائمی تر ، انتخاب بهتر باشد. چند ساعت بعد ، من به خانه برگشتم. مشخص بود که باید کمک بگیرم.اگرچه من می دانستم که درمان کمک خواهد کرد ، اما هنوز هم انرژی لازم برای جستجوی درمانگران را پیدا نکردم. خوشبختانه ، همسرم این مورد را انتخاب کرد و شروع به ارسال گزینه های مختلف برای کار با بیمه ما کرد. هنوز تماس نگرفتم

 

در اواخر ماه اوت ، از پدرم تلفنی دریافت کردم که مادرم در بیمارستان با آنچه که گمان می کردند دچار سکته مغزی شده است ، شده است. من بلافاصله همه چیز را رها کردم و به خانه (هشت ساعت مانده) رفتم. واضح بود که از آنجا که من تنها کسی که کار نکردم ، خواهم بود که بمانم و از مادرم مراقبت کنم. آن پنج هفته ای که با خانواده ام گذراندم واقعاً لحظه چشمم بود. چگونه می توانم از هفت ماهگی و مادرم مراقبت کنم؟

 

هفته ای که به خانه برگشتم ، دوباره لیست درمانگران را جستجو کردم. من به شخصی برخوردم که در عکس خود مانند یک فرد عادی به نظر می رسید. اگر با افسردگی و اضطراب پس از زایمان کاری انجام داده اید. او چند ساعت بعد تماس گرفت و ما قرار ملاقات را بلافاصله برنامه ریزی کردیم.

 

هفته بعد ، برای اولین بار با درمانگرم نشستم. من ترسیده بودم. به سختی می توانستم هیچ حرفی را بیاورم بدون اینکه اشک بریزم. در نیمه راه ، او متوقف شد و شاید نجات دهنده ترین کلمات را گفت: "شما می دانید که مجبور نیستید رنج بکشید." او پیشنهاد کرد که من در مورد مصرف نوعی ضد افسردگی فکر کنم. مردد بودم. اگرچه من می دانستم چگونه این داروها را برای بسیاری از افراد تغییر دهم ، اما نمی خواستم به آنها احساس کنم که کسی نیستم. اما حقیقتاً ، من قبلاً مثل یک فرد کاملاً متفاوت احساس کردم. روز بعد پزشک جدیدی پیدا کردم و دو هفته بعد هم تجویز Effexor شد.

 

چند هفته بعدی کار سختی بود. من شروع به احساس تغییر در خودم از دارو کردم. احساس می کردم فضای بیشتری در ذهنم هست که واضح تر فکر کنم. اما در جلسات من ، همان موارد مدام پیش می آمد. من با چگونگی وقوع زایمان مشکل داشتم. این مزاحم من شد که نمی توانم آن را به خاطر بسپارم. این آزار دهنده بود که آندریاس هرگز قادر به قفل شدن نبود. اما چیزی که بیش از همه برایم زحمت کشید این بود که من قبل از بارداری هرگز کسی را که دریافت کردم دریافت نکردم. من به شخصی که قبلاً بودم اعتماد داشتم اما به زنی که الان هستم اعتماد به نفس ندارم.

 

ما این موارد را با هم حل و فصل کردیم. اکنون کار کردم تا خودم را برای آن شخص دوست داشته باشم. هر روز به خودم می گفتم خودم را دوست دارم. من با تأییدات مثبت یادداشت های کوچکی را روی درب خود نوشتم. من هدی کوتب را در اینستاگرام دنبال کردم ، زیرا او دارای پست های بلند قیافه ای است. و کم کم شروع به کار کرد. قبل از پایان سال ، من به جلسه خود آمدم و به او گفتم ، "من پسرم را دوست دارم و خودم را دوست دارم".

 

با گذشت زمان ، اوضاع خیلی بهتر شد. حوالی اولین سالگرد تولد آندریاس ، کمی احساس کمبود داشتم. به من گفتند که بسیاری از اوقات این اتفاق در حوالی سالگرد یک واقعه آسیب زا رخ می دهد. من در ماه فوریه ادامه دادم ، احساس می کردم تازه وارد شده ام. احساس کردم که با یک نکته ، ابزارهایی را در اختیار دارم که به خودم کمک می کنم از فانک خود خارج شوم.

 

این تجربه سخت ترین چیز برای غلبه بر آن بود. به جای استفاده از دانشی که از تحصیل در رشته روانشناسی برای غلبه بر افسردگی و اضطراب خود داشتم ، نتیجه معکوس داد و تقریباً به دلایل احساس بد من تبدیل شد. با دانستن علائم ، هشت ماه طول کشید تا به کمکش بروم. اما من این کار را کردم و من را تغییر داد. بدون اینکه من از آن مطلع باشم ، آن را به شخصی تبدیل کرد که نمی دانستم می خواهم باشم.

 

این باعث شد که من صبر و شکیبایی ، پذیرش خود را بیاموزم ، و اینکه باید به افرادی که در زمانهای دشوار تبدیل شده ایم افتخار کنیم. فهمیدم کسی که دارو مصرف می کند به این معنی نیست که من توانایی کمک به خودم را ندارم. من با دادن آنچه بدن برای عملکرد صحیح نیاز دارد به خودم کمک می کنم. این باعث شد من شروع به صحبت کردن در مورد آنچه که من گذرانده ام کنم و از این طریق توانسته ام با افرادی که همان احساس را دارند ارتباط برقرار کنم. من "قدیمی" را دوست داشتم ، اما این را بیشتر دوست داشتم. و وقتی فصل بعدی شروع می شود ، من هم او را دوست خواهم داشت.


نوشته شده توسط CHRISELLE LIM UPDATED 06 اکتبر 2017

این روزها ، مالتی فیفنات بودن تقریباً یک شرط لازم برای راه اندازی یک وبلاگ موفق است ، اما کریسل لیم ، خالق The Chriselle Factor ، از اولین کسانی بود. سبک ، طراح لباس ، الهام بخش لباس fit و اکنون یک مادر جدید ، نماد سبک زندگی و اقتدار زیبایی (ممکن است فیلم های اخیر او را با Estée Lauder دیده باشید) ، لیم به معنای نهایی کلمه تأثیرگذار است - دقیقاً به همین دلیل است که ما خوشحالم که اعلام کردم او را به عنوان یک همکار Byrdie معرفی می کنم! هر ماه ، او تمام محصولات زیبایی مورد علاقه خود را به اشتراک می گذارد. برای ستون این ماه ، او سفر سلامتی و تناسب اندام خود را بعد از بارداری به اشتراک می گذارد. لذت بردن!

 

 

 

"چگونه تمام وزن کودک خود را از دست دادید؟" کلوئه ویکتوریا چن ، که دختر زیبای من را به دنیا آورد ، حدود یک سال پیش. من زایمان کردم! در دوران بارداری و امروز می خواستم دقیقاً کاری را که برای ریختن تمام این وزن کودک انجام دادم با شما در میان بگذارم. لطفا در نظر داشته باشید که همه افراد متفاوت هستند (به خصوص پس از زایمان) ، و این فقط تجربه شخصی من است. حدود ن monthsه ماه طول کشید تا کاملاً لاغر شدم و دوباره به فرم رسیدم ، اما در زندگی خود هرگز احساس سلامتی و تناسب اندام نکرده ام! سه ماه اول پس از زایمان ، هنوز به نظر می رسید که شش ماهه باردار هستم ، اما بعد از ماه چهارم شروع به دیدن تغییرات در بدنم کردم. من فکر می کنم مهمترین عاملی که باید بخاطر بسپاریم این است که زمان لازم است. شما باید صبور و مداوم باشید. پیمایش را برای هفت چیز انجام دهم من همیشه بدن خود را در جایی که الان هست انجام دادم.

 

کاهش وزن بعد از کودک

کارن روزالی

1. اسموتی Detox بخارپز

 

من آنقدر خوش شانس بودم که مادرم پس از زایمان آمدم پایین و یک ماه تمام با من بود. او این اسموتی سم زدایی را به من معرفی کرد (ظاهراً در کره کاملاً عصبانی بود) و هر روز صبح مجبورم می کرد یک فنجان بنوشم. این اسموتی نه تنها به من در کاهش وزن کودک کمک کرد ، بلکه در دوران پس از زایمان نیز درخششی سالم به من بخشید. تفاوت اصلی این اسموتی با هر اسموتی دیگر این است که قرار است ابتدا همه مواد را در مخلوط کن بریزید.

 

جوشاندن این مواد فواید زیادی دارد. می توانید دستور العمل کامل را از اینجا دریافت کنید.

 

 

 

کارن روزالی

2. کرست پس از زایمان

 

من شش ماه اول در یک کرست پس از زایمان زندگی کردم و این ممکن است ناراحت کننده ترین چیز باشد. من آن را در اطراف خانه ، هنگام کار ، و حتی هنگام خواب می پوشیدم. من لزوماً از پوشیدن آن وزن کم نکردم ، اما ساختار کرست به سفت شدن عضلات معده و قرارگیری ساختار استخوان کمی گسترده تر کمک کرد.


عکس های داخل را ببینید.

نوشته شده توسط AMY LAWRENSON UPDATED NOV 01، 2019

رژ لبهای زرق و برق

شما ابتدا آن را در اینجا شنیدید: رژ لبهای زرق و برق زیبایی "جشن" امسال هستند. به نظر می رسد که یک روز ، هر مارک آرایشی تصمیم گرفت که این سال برای از بین بردن همه ، گلوله های خود را با زرق و برق و در برخی موارد ، مارک های آنها را با گل و باریک های پیچیده و متقاطع و ستاره ها بچرخاند. میدونی چیه؟ من از آن عصبانی نیستم.

 

 

در ابتدا ، من فکر کردم که این رژ لبهای درخشان به اندازه کافی به نظر می رسند و یک هدیه جشن سرگرم کننده را رقم می زنند ، اما نمی دانم ، آنها را می پوشم. اما ، به نظر می رسد ، آنها در واقع با تعجب پوشیدنی هستند. خواه بخواهید یک لعاب براق به فرمول مات ، یک براق ، براق ، براق یا تمام لعاب کاملاً پر رنگ و لعاب داشته باشید ، یک رژ لب براق در آن وجود دارد که نام شما روی آن قرار دارد. من همه آنها را امتحان کردم و این هشت بهترین هستند.

 

 

شارلوت تیلبری

گلوت داغ شارلوت تیلبری

 امی لاورنسون

Pillow Talk Diamonds (34 دلار) تجسم مجدد از سایه مات فرقه Charlotte Tilbury است Pillow Talk. فرمول بسیار شفاف و مومیایی است و با لرزش از بین می رود. پوشیدن لباس به تنهایی یا به عنوان یک براق بالای رژلب که در حال حاضر خود دارید آسان است تا آنها را به سمت یک لعاب تغییر دهید.

 

الماس بحث و گفتگو Charlotte Tilbury Pillow Talk Diamonds

الماس Charlotte Tilbury Pillow Talk Diamonds 34 دلار

فروشگاه

 

Chantecaille

رژ لب Chantecaille در گل رز کوارتز

 امی لاورنسون

نسخه محدود Chantecaille رژ لب تعطیلات خیره کننده است که به آن گلوله نگاه کنید و فقط برای نمایش نیست. تمام مدت سرمازدگی دارد و اصلاً احساس لبخندی روی لب نمی کند. من اینجا سایه گل رز کوارتز را پوشیده ام که خوشایند یکپارچهسازی با سیستمعامل است.

 

لوازم آرایشی

 

خرید لوازم آرایشی

 

فروشگاه لوازم آرایشی

 

لوازم آرایشی مک

 

فروشگاه اینترنتی لوازم آرایشی

 

لوازم آرایشی و بهداشتی

 

محصولات آرایشی

 

آرایش

 

لیست لوازم آرایشی

 

لوازم آرایشی به انگلیسی

 

فروش عمده لوازم آرایشی و بهداشتی

 

لوازم آرایشی مک

 

دیجی کالا لوازم آرایشی

 

لوازم ارایشی مارک

 

قیمت ست کامل لوازم آرایشی مک

 

خرید لوازم آرایشی ارزان

 

Chantecaille Lip Cristal

Chantecaille Lip Cristal در گل رز کوارتز 51 دلار

فروشگاه

 

آبمیوه گیری

رژ لب زرق و برق دار Juicy Couture

 امی لاورنسون

قسمت بیرونی این گلوله رژ لب خامه Juicy Couture Glitter (18 دلار) در لعاب تقویت شده حک شده است ، اما در صورت استفاده ، دارای یک پوشش مات با یک درخشش بسیار ظریف است. ایده آل است اگر شما یک رژ لب مات سخت هستید ، اما می خواهید انگشت خود را در روند براق لب فرو کنید. بازپرداخت رنگ و ساییدگی این رژ لب بسیار چشمگیر است.

 

 

رژلب کرم براق Juicy Couture Glitter

رژلب کرم براق Juicy Couture Glitter در جواهرات تاج 18 دلار

فروشگاه

 

رژ لب MAC

رژ لب MAC

 امی لاورنسون

مجموعه تعطیلات MAC Starring You حماسه ای است ، از سایه های چشمهای لرزان گرفته تا کیت های لب ، اما بوسه های ستارگان لبهای قهرمان واقعی هستند. من پوشیدن Walk of Fame را دارم که از قبل بصورت آنلاین فروخته می شود ، اما مطمئناً نزدیکترین پیشخوان MAC خود را بررسی کنید یا یکی از سایه های دیگر مانند Starstruck ، یک تبخیر / بنفش درخشان را بگیرید.

 

MAC Walk of Shame

رژ لب MAC Kiss of Stars در Walk of Shame 20 دلار

فروشگاه

NARS

NARS رژ لب در لیزا

 امی لاورنسون

رژ لب های جدید NARS Disco Dust از دوران فروپاشی استودیو 54 الهام گرفته شده است. در حالی که به نظر می رسد رژ لب واقعاً خوب و پر رنگ رنگی در تصویر ، در زندگی واقعی ، این رژ لب نیز به طرز شگفت انگیزی براق است. سایه لیزا قرمز رنگی با رنگ گرم است که واقعاً باعث جلب توجه چهره شما می شود.

 

رژ لب های Disco Dust در وب سایت NARS US در دسترس نیستند اما برای خوانندگان مستقر در انگلستان یا اروپا می توانید دست خود را روی آنها بکشید.

 

بابی براون

رژ لب بابی بابی

در گلوله ، این رژ لب غیرقابل لمس به نظر می رسد ، اما بر روی لب ها ، درخشش ها جلوه ای کاملاً شاداب و مرطوب دارند. این ترکیب و رنگ آمیزی دسته کوچک موسیقی جاز از این مورد مورد علاقه من زیادی بود.

 

رژ لب جواهر Bobbi Brown Luxe

رژ لب جواهرات Bobbi Brown Luxe در مروارید تاهیتی 37 دلار

فروشگاه

Chantecaille

رژ لب Chantecaille

 امی لاورنسون

اگر نمی توانید دست خود را روی رژ لب NARS Disco Dust در لیزا بکشید (در بالا) ، این Chantecaille Lip Cristal در کارنلیان (51 دلار) به جای آن گزینه خوبی خواهد بود. این همان رنگ قرمز گرم است و درخشش درخشش فوق العاده لوکس به نظر می رسد. قیمت آن بسیار گران است ، اما این سایه در ماه های تابستان نیز پوشیده به نظر می رسد.

 

CHANTECAILLE CARNELIAN

Chantecaille Lip Cristal در کارلین 51 دلار

فروشگاه

NARS

NARS دبی

 امی لاورنسون

همانطور که با سایه لیزا (فوق) ، این رژ لب NARS Disco Dust در دبی ، که یک آلو خون آشام است که با زرق و برق طلایی از آن عبور کرده است ، در انگلیس و اروپا موجود است. آیا برای خرید تعطیلات فقط برای خرید رژ لب خیلی بوجی است؟

 

در مرحله بعد ، لمینیت ابرو رازهای ضخیم ، کرکی ، مرورگرهای غیر عادی است.

https://sanykala.com/product-category/category-cosmetic/